ادامه مطلب
آل الله(علیه السلام) |
||||||||||||||
Alternative content | تعارف شراب به شیخ حسین انصاریان(2)
جوان پس از چند لحظه وارد اطاق پذیرایى شد و پس از خوش آمد گفتن با قیافه اى جدى و گفتارى محکم بدون اینکه لباس ما دو نفر را که لباس پیامبر(ص) است لحاظ کند، و در بى خبرى کامل از وضع ما دو نفر و بدون هیچ شرم و حیایى و به خیال اینکه ما هم مانند خود او در بى قیدى و بى مهارى به سر مى بریم گفت: ...
قسمت اول را اینجا بخوانید.
جوان پس از چند لحظه وارد اطاق پذیرایى شد و پس از خوش آمد گفتن با قیافه اى جدى و گفتارى محکم بدون اینکه لباس ما دو نفر را که لباس پیامبر(ص) است لحاظ کند، و در بى خبرى کامل از وضع ما دو نفر و بدون هیچ شرم و حیایى و به خیال اینکه ما هم مانند خود او در بى قیدى و بى مهارى به سر مى بریم گفت: مشروب ناب خارجى در یخچال حاضر دارم و تریاک خالص افغانى در بساطم موجود است تا چاى و میوه میل کنید هرکدام را مى خواهید براى شما حاضر کنم!
او با این پیشنهاد به طور جدى فکر مى کرد که بهترین نوع پذیرایى از دو دوست جدیدش گرچه روحانى هستند باید به این صورت باشد.
به مغرب شرعى یک ساعت مانده بود، به او گفتم دوست مهربانم من در ابتداى شب با دوستى بسیار عزیز و رفیقى با کرامت و یارى مهربان، ملاقات دارم که او به شدت از مشروبات الکلى و مواد مخدر متنفر است، چنانچه بوى مشروب یا بوى مواد مخدر از من استشمام کند مى ترسم براى همیشه از من جدا شود و از دست دادن او براى من حادثه اى غیر قابل جبران و فراقش براى من قابل تحمل نیست.
تو مرا به خاطر محبوب و معشوقم از این برنامه معذور بدار. او هم با کمال مهربانى پذیرفت و بنا شد با چاى و میوه از ما پذیرایى کند.
دوست روحانى ام با اشاره دست و چشم از من خواست از خوردن میوه و چاى خوددارى کنم، به او آهسته گفتم: به اندازه اى که استفاده مى کنیم خمسش را مى پردازیم تا جاى شبهه نباشد.
جوان نزدیک مغرب به من گفت: با دوستت در کدام نقطه شهر وعده دارى؟ گفتم: کنار مسجد جامع. گفت: من شما را به محل وعده مى رسانم.
هنگامى که کنار مسجد توقف کرد و با ما پیاده شد پرسید: دوستت آمده یا نه؟ گفتم: آرى محبوبم حاضر است، گفت: او را هم به من نشان بده. گفتم: محبوبم خداست که وقت اذان به وسیله نماز با او قرار ملاقات دارم و این وقت قرار ملاقات است که آمده ام.
جوان فوق العاده یکّه خورد. سر به گریبان فرو برد و شرمسار شد. به او گفتم: آرى او محبوب من است که به شدت از مشروب و مواد مخدر و قمار و رابطه نامشروع و مال حرام متنفر است و من حاضر نیستم با آلوده شدن به این امور با من ترک رابطه کند.
جوان گفت: من در آن خانه هیچ شبى را بدون مشروب و مواد مخدر و گوش دادن به انواع نوارها و دیدن انواع فیلم هاى مبتذل نگذرانده ام ولى با این برخورد تو از الان تصمیم گرفتم که همه این امور را ترک کنم. از تو مى خواهم که فردا را با من بگذرانى، پیشنهادش را پذیرفتم و ساعت ده صبح فردا را کنار مسجد جامع با او وعده ملاقات گذاشتم.
ساعت ده آمد. من و دوستم را به چند زیارتگاه شهر از جمله قدمگاه برد و درخواست داشت شب را با من باشد. از حسن اتفاق پیشنهاد او مصادف با شب جمعه بود و از طرف مجلسى که سخنرانى داشتم مردم به حضور در جلسه دعاى کمیل دعوت شده بودند و او نمى دانست من در این شهر منبر مى روم.
آدرس جلسه را به او دادم؛ پیش از شروع دعاى کمیل به جلسه آمد، از کثرت جمعیت راه ورود به مجلس نبود، به او اشاره کردم. نزد من آمد. او را به طرف قبله نزد خود نشاندم. تمام چراغ ها را خاموش کردند. در تاریکى مطلق، دعاى کمیل را خواندم.
آتش عجیبى از حال و قال و گریه و سوز در مجلس بود. پس از پایان دعاى کمیل دیدم دو چشم آن جوان از کثرت گریه و شدت اشک ریختن چون دو کاسه خون است. به او گفتم: خدا همه گناهانت را بخشید، زندگى پاکى را شروع کن و سپس با او خداحافظى کرده، همان شب از نیشابور خارج شدم.
تا سه سال از او خبر نداشتم. در سفرى به مشهد مقدس به دیدار دوست روحانى ام نایل شدم که گفت: شبى در حرم مطهر امام رضا(ع) آن جوان را دیدم. جویاى حال شما شد، گفتم: در تهران به سر مى برد. یادى از آن سفر پرمعنویت کرد و گفت: توبه واقعى کردم و از نیشابور براى زندگى به مشهد آمدم و در اینجا با شفاعت امام رضا(ع) همسرى مۆمن نصیب من شد که در هدایت و بیدارى بیشتر من اثر مطلوبى داشت!
ادامه مطلب کرامت حضرت عبدالعظیم(ع)به آیتالله مرعشی![]() مهمترین نشانه عظمت معنوی زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام، برابری فضیلت زیارت مزار آن بزرگوار، با فضیلت زیارت سیدالشهدا علیهالسلام مطابق برخی از روایات است.
مطابق برخی از روایات، مهمترین نشانه عظمت معنوی زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، برابری فضیلت زیارت مزار آن بزرگوار، با فضیلت زیارت سیدالشهدا علیهالسلام است.
حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسّلام در چهارم ماه ربیعالثانی سال 173 هجری قمری در شهر مدینه چشم به جهان گشود.
حضرت عبدالعظیم، نسبش با چهار واسطه به امام حسن علیهالسلام میرسد و به همین دلیل حسنی لقب گرفته است. عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمدتقی و امام علی النقی علیهمالسلام مقارن بوده است.
عظمت معنوی زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی
مهمترین نشانه عظمت معنوی زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام، برابری فضیلت زیارت مزار آن بزرگوار، با فضیلت زیارت سیدالشهدا علیهالسلام مطابق برخی از روایات است.
شیخ صدوق، از محمد بن یحیی عطار – که یکی از اهالی ری است – این گونه نقل کرده که خدمت امام هادی علیهالسلام رسیدم. ایشان فرمود: کجا بودی؟ گفتم: حسین بن علی علیهالسلام را زیارت کردم.
امام هادی علیهالسلام فرمود: «أما إنّک لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظیمِ عِندَکُم کُنتَ کَمَن زارَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیهالسّلام»(1)؛ بدان که اگر قبر عبدالعظیم را در شهر خودتان زیارت کنی، مانند کسی هستی که حسین بن علی علیهالسلام را زیارت کرده باشد.
عظمت علمی عبدالعظیم حسنی
از ابوحماد رازی نقل شده که خدمت امام هادی علیهالسلام در سامرا رسیدم و مسائلی از حلال و حرام از ایشان پرسیدم. امام به پرسشهای من پاسخ داد و هنگامی که خواستم از ایشان خداحافظی کنم به من فرمود: ای ابو حماد! هنگامی که چیزی از امور دینی در منطقهات برای تو مشکل شد، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان.
گفتار علماء درباره حضرت عبدالعظیم حسنی
مرحوم میرزا حسین نوری محدث قرن اخیر در کتاب مستدرک الوسائل(2) ذکر نام و معروفیت ایشان را به امانت داری و راستگویی و درستکاری و اهل زهد و تقوا تایید می نماید و از قول حضرت ابوالحسن الهادی علیه السلام پاداش زیارت او را بهشت می داند.
محدثین بزرگی همچون صدوق(ره) و ابن قولویه(ره) آنها را در کتاب خود ذکر کرده اند،، گفتار این دو عالم بزرگوار کفایت می کند که طریق حضرت عبدالعظیم علیه السلام را در درجه عالی از صحت بدانیم و اخبار و احادیث منقول وی را در اعداد صحاح بشماریم، مرحوم شیخ عبدالله ممقانی در تنقیح المقال درباره حضرت عبدالظیم علیه السلام سخن گفته ، نوشته است علت عدم تصریح محدثین و فقها به توثیق ایشان جلالت و بزرگواری وی را ثقه ذکر کنند، زیرا مقام حضرت والاتر از ثقه می باشد. مرحوم شیخ عباس قمی (ره) در سفینة البحار گفتار صاحب بن عباد و بقیه علماء را آورده و در مورد فضیلت زیارت ایشان سخن بسیار گفته است.
رئیس المحدثین ابو جعفر صدوق رضوان الله علیه در من لا یحضر الفقیه(3) حدیثی از حضرت عبدالظیم علیه السلام نقل نموده و پس از ذکر روایت گفته: این حدیث نادر است و من این خبر را جز در طریق عبدالعظیم حسنی ندیده ام ، و او هم <مرضی> است، این گفتار شیخ صدوق نهایت اعتمادی است که این محدث بزرگ به او دارد.
با اینکه تصریح می کند این حدیث در طرق دیگر مشایخ نیست، و به اصتلاح شاذ و نادر است، باز به جهت اطمینانی که به صداقت و درستی این راوی بزرگوار دارد از استناد به حدیث او که متفرد در روایت خبر است خودداری نمی کند.
هدیه و کرامت حضرت عبدالعظیم حسنی به آیت الله مرعشی نجفی (ره)
آیت الله العظمی مرعشی نجفی، پس از آنکه مقطعی از درسش را در نجف به پایان میبرد به تهران میآید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم میشود. پدر دختر، شرطی را برای ایشان مطرح میکند تا پس از تحقّق آن، دختر به خانه بخت برود.
شرط پدر دختر، تهیه این اقلام بود: یک جفت گوشواره، چهار عدد النگو، دو عدد پیراهن، دو قواره چادری و دو جفت کفش. اگر چه درخواست خانواده عروس، چندان سخت و چشمگیر نبود، ولی برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود. ایشان ناامید از انجام شرط، عازم قم میشود امّا قبل از حرکت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیهالسّلام در شهر ری توقف می کند.
آن عالم بزرگوار قبل از آنکه به حرم مشرف شود، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان میایستد و تمام حواسش به شروطی است که از عهده انجام آن بر نیامده است. در این لحظه کاملا متوجه آن حضرت میشود و مشکل را با عبدالعظیم حسنی در میان میگذارد.
چند لحظه بعد، کسی دست روی شانهاش میگذارد و آرام به گوشش میخواند که: آقا، بستهتان را بردارید تا خدای نکرده کسی آن را نبرد! و ایشان ناراحت از اینکه او را از چنین حالی بیرون آوردهاند، مکثی میکند و بعد میبیند، بستهای جلوی پایش افتاده است! ابتدا اعتنا نمیکند، اما بلافاصله طنین صدایی را که لحظاتی قبل او را متوجه این بسته کرده بود در ذهنش مینشیند.
نگاه جستجوگرش کسی را نمییابد، بسته را میگشاید و میبیند درون بسته، این اشیاء وجود دارد؛ دو جفت کفش زنانه، دو قواره چادری، دو عدد پیراهن، چهار عدد النگوی طلا و یک جفت گوشواره!
ایشان پس از این کرامت «خادم افتخاری» آستان مقدس حضرت عبدالعظیم علیهالسلام شده و تا آخر عمر شریفشان این مدال خادمی را به سینه داشتند.
مدفن حضرت عبدالعظیم حسنی با اشاره پیامبر(ص)
شب وفات حضرت عبدالعظیم علیهالسلام یکی از شیعیان ری در عالم رویا، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را دید که به او فرمود: «مردی از فرزندان مرا فردا از سکة الموالی میآورند و در باغ عبدالجبّار، در کنار درخت سیب دفن خواهند کرد.» آن شخص نزد صاحب باغ رفت تا آن درخت و مکان آن را بخرد. صاحب باغ به او گفت: این درخت و مکانش را برای چه میخواهی؟ او جریان رویای خود را بازگو کرد.
صاحب باغ گفت: من هم چنین خوابی دیدهام و بدین جهت محل این درخت و همه این باغ را وقف سادات و شیعیان کردهام که اموات خود را در آن دفن کنند. ادامه مطلب ریا علاج ریا![]() در زمینه ریا در روایت آمده است : ((کسانى که در هنگام نماز به این سو و آن سو نگاه مى کنند تا مردم آنها را تماشا کنند، به صورت حمار محشور مى شوند.)) واقعاً هم همینطور است ، آیا این حماریّت نیست که آدم جلو وزیر و رئیس شهربانى به پاسبان نگاه کند؟ حماریّت است آقا. ولى خوشمان مى آید، با این حماریّت ساخته ایم ! ریا عملی نکوهش شده در اسلام است که از راه های مختلفی هم چون کردار و رفتار نمود پیدا می کند. پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می فرماید:« عملی را که ذره ای ریا در ن باشد خدا نمی پذیرد» و این حدیث گویای بی اعتباری ریا در نزد پروردگار است.
سخنان مرحوم آیت الله بهجت درباره «ریا» را بخوانید:ریا در عبادات است و عبادتى که ریا دارد حرام است و بعضى گفته اند: ریا در عبادات مبطل هم هست ، در غیر عبادات ریا اشکال ندارد. ولى خود ریا مى تواند راه چاره و علاج ریا باشد. به این صورت که با تاءمّلات صحیح ریا را بالا ببرد!
مثلاً گاهى انسان مى خواهد پیش رئیس شهربانى احترامى پیدا کند و توجّه او را به خودش جلب کند، پیش پاسبانى مى رود و سعى مى کند نظر او را جلب کند وسپس او را بین خود و رئیس شهربانى واسطه قرار دهد. در اینجا انسان خوب است با خود بگوید: این پاسبان که تنها واسطه است و اگر هم کاغذى بنویسد و وساطتى کند باز دست آخر خود رئیس شهربانى باید پاى ورقه را امضا کند.
پس خوب است مستقیماً نظر خود رئیس شهربانى را جلب کنم که مقام بالاترى است و اصلاً کار خوب و عمل نیک را مثلاً به خود رئیس شهربانى نشان دهم . یعنى براى مقام بالاتر ریا کنم !
همچنین اگر انسان عاقل باشد و توجه پیدا کند که مقامى بالاتر از رئیس شهربانى (مثل وزیر، نخست وزیر و رئیس جمهور) وجود دارد، مى گوید: خوب است کار خیر و عمل نیک خود را به وزیر یا به نخست وزیر و بالاخره به مقام بالاتر نشان دهم ! یعنى همیشه انسان باید ریا را براى مرتبه اقوى انجام دهد. اگر چنین باشد، در واقع مى توان گفت ریا علاج ریا مى شود.
بنابراین ، اگر در عبادات نیز نسبت به اقوى و بالاترین موجود یعنى خداوندریا کنیم اشکال ندارد و علاج ریا مى شود.
در زمینه ریا در روایت آمده است : ((کسانى که در هنگام نماز به این سو و آن سو نگاه مى کنند تا مردم آنها را تماشا کنند، به صورت حمار محشور مى شوند.)) واقعاً هم همینطور است ، آیا این حماریّت نیست که آدم جلو وزیر و رئیس شهربانى به پاسبان نگاه کند؟ حماریّت است آقا. ولى خوشمان مى آید، با این حماریّت ساخته ایم !
از طرفى اگر به ما حمار بگویند ناراحت مى شویم و بدمان مى آید! ولى باید گفت : کار شبانه روزى تو همین است چرا بدت مى آید؟!
لکن امان از بى سوادى و بى علمى ، این بى سوادى آدم را به جاى مکّه به ترکستان مى برد، از روز اوّل همین بى سوادى ابلیسِ دشمن ، آدم را بیچاره کرد. خود او هم گفت : اى خدا، همه بندگانت را گمراه مى کنم (اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ). او نیز جاهل بود و با اینکه پیش از آن عابد بود، ولى علم نداشت و ناقص بود، در مورد سجده در برابر آدم علیه السّلام به خدا گفت : سجده نمى کنم ، چون (خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ)
خوب این صغراى قضیّه بود. کبراى برهانش را ببین که هر کس از آتش است بالاتر و هر کس از خاک است پایین تر است ؟!
خوب باید پرسید: به چه دلیل و به چه برهانى چنین است ؟ این لباس ظاهرى که ملاک نیست ، شما ببینید تناسب و زیبایى حیوانى مثل طاووس و دیگر حیوانات چه قدر است . روحانیت جنّ و ملک هم با روحانیت انسان مقایسه نمى شود، روح انسان هر چند لباسِ گِلى به تن دارد ولى بسیار مى تواند اوج بگیرد و بالاتر برود. اصلاً لباس که ملاک نیست ، آیا اینکه یکى عباى نائینى داشته باشد و دیگرى عباى افغانى ، نشانه کمال و نقص است ؟ ما هم اگر بى سواد شدیم مثل ابلیس مى شویم و به ضلالت مى افتیم ، لازمه ضلالت هم این است که تعدّى مى کند، یعنى انسان گمراه و ضالّ، مضلّ و گمراه کننده نیز مى گردد و مى خواهد دیگران را هم مانند خود کند، پس بترسید از بى سوادى .
این از بى سوادى است که آن آقا مى گوید: قرآن فرموده ( وَ الاْرْضَ وَضَعَها لِلأنامِ) پس معنایش این است که هیچ مِیزى (تفاوت و اختلاف ) نیست و همه در مالکیّت و در بهره ورى از زمین یکسانند، او نمى داند که این ((لام )) لام عاقبت و انتفاع است ، و نمى داند باید روایاتى را نیز که مفسّر آیه است ملاحظه کرد. این آدمهاى بى سواد، مردم مثل خود را هم گمراه مى کنند، اوّل با قرآن جلو مى آیند ولى هدف این است که همین قرآن را از دست مردم بگیرند، کار به جایى مى رسد که مى گوید: قرآن را بسوزانید.
البته ما به این امر مى خندیم ، ولى واقع همین است که اگر در استدلال قوى نباشیم دشمنان بر ما غالب مى شوند، آنها پول خرج مى کنند همین بى سوادها را با پول مى خرند. و در نتیجه این بى سوادى ، دین درست مى کند. آن بهائى گفته است که : اصلاً در قرآنِ شما نیز به ((سید على محمد باب )) اشاره شده است و همین (حم عسق ) یعنى ((قائم سید على محمد)) البته باید از چپ بخوانید!
آقا، پس ما براى تمام مطالب محتاج علم و استدلالیم و بیشتر از هر چیز به اینها محتاجیم ؛ زیرا مسئله ، مسئله دین است ، باید در مقابل این بى سوادى و جُهّال وارداتى بایستیم . اینها روى افرادشان کار مى کنند، لازم نیست رسوا هم بشوند زیرا این افراد بطور مخفیانه پول مى گیرند.
پس ما باید علم کلام را خوب یاد بگیریم و در برابر اینها پاسخگو باشیم ، و گرنه گرگ ها ما را مى خورند آنچنانکه به هضم رابع برسد!! ادامه مطلب گهرهایی از دریای معرفت بزرگان![]() تهذیب نفس یعنى آزاد ساختن آن، یعنى نفس را از قید هواها و هوسها رهانیدن. در هیچ مطلبى در قرآن اینگونه تأكید نشده؛ یازده سوگند در سوره شمس یاد مىفرماید، از بس مهم است، خداوند به مخلوقهاى بزرگ خود سوگند یاد مىكند، آنوقت، مطلبش را بیان مىفرماید كه: هرآینه كسى تزكیه نفس كرد، رستگار شد و در دنیا و آخرت، سعادتمند و داراى حیات طیبه است.
وقتی از اخلاق سخن به میان می آید و سفره آموزه های دینی و معارف انسانی گشوده می شود آن وقت باید دنبال میزبان بگردی. استاد اخلاق پیدا کردن هم کار هر کسی نیست. چون هم استاد صاحب نفس پیدا کردن سخت است و هم اینکه استاد بخواهد شاگردی را برای این راه انتخاب کند و او را بپرورد کار چندان ساده ای نیست.
بسیاری از اساتید به دلایل مختلفی ممکن است به این راحتی کسی را به شاگردی قبول نکنند و شرایط خاصی بگذارند که کمتر کسی بتواند از پس آن بربیاید.
اگر بخواهیم داستان اخلاق و استاد اخلاق ره به چیزی تشبیه کنیم باید بگوییم چیزی است شبیه علم پزشکی. پزشک جسم را درمان می کند و استاد اخلاق روح را مداوا. اما همانگونه که هیچ پزشکی به همه مریض هایش یک نسخه با یک محتوا نمی دهد هیچ استاد اخلاقی هم یک دستور برای همه شاگردان نمی دهد.
علت نیز واضح است چرا که هر کسی طبع و اخلاق و محیط و صبر و حوصله و صدها شرایط دیگری دارد که با شاگرد دیگر متمایز است. اینجا استاد اخلاق است که تشخیص می دهد هر شاگردی نیازمند چه چیزی است.
اما در هر علمی و حتی علم پزشکی که مثالش گذشت، یک سری دستورات عمومی هم هست. مانند خیلی از پیشگیری ها و یا دستوراتی که پزشکان در درمان برخی بیماری های شایع مانند سرماخوردگی ارائه می کنند. و صد البته که اینجا هم علم اخلاق با علم پزشکی همسو و هم جهت است چرا که شعار و ایده مشابه همی دارند و آن هم: پیشگیری بهتر از درمان است.
در مسائل اخلاقی هم سفارش کرده اند که ترک گناه از توبه بهتر است.(ترک الذنب اهون من طلب التوبه)- ترک گناه از توبه کردن راحت تر است.
اساتید بزرگ و برجسته اخلاقی در طول تاریخ نیز برای شاگردان خاص و شناس خود از دستورالعملهای اختصاصی استفاده می کردند که به دستور تمام علمای اخلاق استفاده از آنها بدون استاد جایز و درست نیست. چرا که این استاد است که برای درمان خصوصی باید درد شما را تشخیص داده و طبق آن دستور العمل بدهد.
اما دستورالعملهای عمومی هم وجود دارد که در حقیقت همان انعکاس نور از آینه قرآن کریم و ورایات اهل بیت است که در بیانات این بزرگواران جلوه می کند.
به نمونه ای از این دستورالعملها اشاره می کنیم:
استاد بزرگ اخلاق، حضرت آیةالله سیدعلی قاضی طباطبایی (قدس سره):
برادران عزیزم! ملازم باشید به مراقبه صغری و کبری و محاسبه و معاقبه نفس به آنچه که شایسته و لازم است. پس همانا در آن یادآوری برای کسی است که اراده دارد متذکر شود یا از خدا بترسد. سپس به دلهایتان توجه نمایید و مرضهایی که در اثر گناه است مداوا کنید و به وسیله استغفار، عیبهای بزرگتان را کوچک و کم نمایید. تمام این خرابیها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است؛ و غفلت کمتر مرتبهاش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إنشاءالله نمیرسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا ... [1]
مفسر کبیر قرآن کریم، علامه طباطبایی (قدس سره):
ما کارى مهمتر از خودسازى نداریم. بزرگترین (و سختترین) ریاضتها، همین دیندارى است. در روایتى از حضرت امیر (علیه السلام) هست که مىفرمایند: «الشریعة ریاضة النفس»، آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگى نفس مىآورد. ما بزرگترین و مهمترین کارى که در عالم داریم و هیچکارى از اطوار و شئون زندگى ما مهمتر از آن نیست، ایناست که «خودمان را درست بسازیم.» تخم سعادت، مراقبت است. یعنى کشیک نفس کشیدن. یعنى حریم دل را پاسبانى کردن. یعنى سر را از تصرفات شیطانى حفظ داشتن. پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنى، این نهال سعادت را پروراند.[2]
شارح بزرگ نهجالبلاغه، علامه محمدتقی جعفری (قدس سره):
آن انسانی که هنوز آنچه را كه به خود نمیپسندد، بر دیگران میپسندد و هنوز آنچه را كه به خود میپسندد، بر دیگران نمیپسندد، از عرفان الهی هیچ بهرهای نخواهد برد. آنكس كه هنوز نمیداند توقع نتیجه بدون كار، بزرگترین عامل تباهی اخلاق انسانی است و هنوز طعم نظم را در كار نچشیده است، از عرفان به جز حالات لذایذ روانی زودگذر، نصیبی نخواهد داشت. تا یك انسان از صفات نیكوی خیرخواهی، خیراندیشی، صبر، شكیبایی و ظرفیت در برابر رویدادهای سخت و هنگام روی آوردن امتیازات برخوردار نباشد، از عرفان واقعی محروم خواهد ماند. چون عرفان اسلامی عبارت است از: تخلّق به اخلاقالله، لذا توقع این مقام عالی بدون تخلّق به اخلاق فاضله امكانپذیر نمیباشد.
فقیه صمدانی، حضرت آیةالله شیخ مجتبی قزوینی (قدس سره):
راه نجات و رسیدن به مقاصد عالیه، تقوی و توسل به ائمه هدی، خاصه ولیعصر(عجل الله) میباشد؛ مکرر این دو کلمه را توضیح دادهام.
1. مواظبت و مراقبت کامل در فعل واجبات و ترک محرمات باید داشته باشید. 2. نماز توسل به ولیعصر(عجل الله) را که هر وقت میشود خواند، مکرر با توجه تام بخوان! در هر امر مهمی بخوان تا نتیجه بگیری؛ «من دق باباً و لج ولج؛ کسی که در خانه شخصی بزرگ را بکوبد و جدیت کند، داخل خواهد شد» و یک دعا از مفاتیح، با حال و توجه به معانی آن بخوان! این دو امر مهم را با سورهای از قرآن ترک نکن؛ امیدوارم آخرالامر به اهمیت این دستور برخوری و بفهمی.[3]
شهید محراب، آیةالله سیدعبدالحسین دستغیب (قدس سره):
تهذیب نفس یعنى آزاد ساختن آن، یعنى نفس را از قید هواها و هوسها رهانیدن. در هیچ مطلبى در قرآن اینگونه تأكید نشده؛ یازده سوگند در سوره شمس یاد مىفرماید، از بس مهم است، خداوند به مخلوقهاى بزرگ خود سوگند یاد مىكند، آنوقت، مطلبش را بیان مىفرماید كه: هرآینه كسى تزكیه نفس كرد، رستگار شد و در دنیا و آخرت، سعادتمند و داراى حیات طیبه است. پس باید سعى كنیم خودساز شویم، اهمیت دهید حقایق را، سعى كنیم انسان شویم، از بىبندوبارى بیرون آییم، آنچه مىگوییم به كار بندیم. و خلاصه باید رشته تفكر را در مبداء آفرینش خود فراموش نكنیم، تا علاوه بر آشنایى به علم و قدرت خداوند، از غرور و خودبینى خویش نیز بكاهیم. [4]
استاد بزرگ اخلاق، آیةاللهالعظمی شاهآبادی (قدس سره):
باید به اندازه یک سر سوزن از عالم حقیقت سوراخی در پیش چشم انسان باشد تا از عالم حقیقت انسان بچشد و بنوشد! و بداند سیرابکنندهاش الله است؛ و کسی که به او طعام میدهد نیز الله است؛ «هو یطعمنی و یسقین» (شعراء/79) اکنون که الله کاسه پر از نعمتش را جلومان گذاشته است و ما از آن میخوریم، گمان میکنیم خودمان تلاش کردهایم و به دست آوردهایم! همهچیز در دست الله است؛ دستگاه توحید این است.[5]
فقیه عارف، آیةاللهالعظمی بهاءالدینی (قدس سره):
از عواملی که باورهای اعتقادی انسان را سست میکند و مانع پیشرفت معنوی انسان میشود، شهرتهای بیجا و بیفایده است.
علاقه به معروفیت و شوق به سر زبانها افتادن، نشانه ضعف ایمان و کمبودهای روحی فرد است.
ما برای عمر پنجاه، شصت ساله بعضی، حاصلی نمیبینیم. آدمی باید خود را مورد محاسبه قرار دهد که چه کرده است، سرمایه را که از دست داده، عمر گرانبها را تباه نموده، چه به دست آورده؟ وجهه ربّ است که میماند و جز وجهه الهی چیزی پایدار و باقی نیست. حیف نباشد که ربط قلب آدمی با جای دیگر باشد؟ [6]
پی نوشت ها: [1] . اسوه عارفان/نامه سوم [2] . نامههای عرفانی/187 [3] . منبع: متأله قرآنی/117 [4] . اخلاق اسلامی [5] . منبع: پایگاه اطلاعرسانی فروغ توحید [6] . منبع: سلوک معنوی ادامه مطلب اولین گام سلوک از نظر آیه الله خوشوقت (2)![]() میگفتند: عبودیت سیاسی یعنی تابعیت از رهبری. ایشان مخالفین ولایتمداری را منحرفین سیاسی و جداشدگان از صراط مستقیم سیاسی میدانستند و میگفتند: اینها باید برگردند به این صراط مستقیم.
در ادامه مقاله گذشته به ابعاد دیگری از اولین گام سلوک از نظر آیه الله خوشوقت که در گفتاری از آیه الله صفایی بوشهری منتشر شده اشاره می کنیم.
مرجعیت
ایشان از نظر علمی به چنان جایگاهی رسیده بودند که گویا کلید حکمت الهی را در دست داشتند. با شناختی که از ایشان وجود داشت، بسیاری به ایشان پیشنهاد مرجعیت دادند. از ایشان تقاضا شد که شما تشریف بیاورید به قم یا مشهد که تمامی شرایط برای مرجعیت شما محیا است.
بنده ناظر و شاهد بودم که ایشان سکوت میکردند. چندین بار این قبیل اصرارها را رد کردند. حتی دفتری داشتند که فتاوای خودشان را در آن مینوشتند، اما این دفتر را به هیچکس نمیدادند و میگفتند این دست خودم است و خودم به آن عمل میکنم. گاهی به دوستان بسیار نزدیک که خیلی اصرار و پرسش میکردند، نظراتشان را بیان میکردند، ولی نه به این عنوان که تقلید کنند، بلکه فقط بیان میکردند. وقتی هم که افراد اصرار زیادی میکردند، میفرمودند: انشاءالله حضرات هستند.
اخیراً هم همه را ارجاع میدادند به رهبر معظم انقلاب و میفرموند که: ایشان هستند و الحمدلِلّه با آن حضور و تقوا و عالمیت و بزرگی که دارند، کفایت میکنند.
از ویژگیهای حضرت آیتالله خوشوقت، همت بلند و کمنظیر ایشان در تربیت نفوس مستعد رشد بود. در طول هفته که تهران تشریف داشتند، سه وعده نماز را در مسجدشان اقامه میکردند و بعد از هر نماز، مینشستند در خدمت مۆمنین و به پرسشهای آنان پاسخ میدادند.
رهبری در نمازی که بر پیکر ایشان خواندند، سه بار اعلام کردند: «اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیْراً»(١) این نهایت تکریم از ایشان است. هر وقت که حضرت آیتالله خوشوقت محضر مبارک آقا میرسیدند، همواره دوستانی که در جلسه حضور داشتند، از تکریم و تجلیل حضرت آقا نسبت به آیتالله خوشوقت سخن میگفتند.
اما از این طرف که ما محضر آیتالله خوشوقت بودیم، ایشان نسبت به رهبری فوقالعاده تکریم و تجلیل میکردند و نام ایشان را با احترام بسیار میبردند. ایشان همه را با نگاه ولایتمدارانه هدایت میکردند به اطاعت از رهبری.
یک تعبیری از حضرت آیتالله خوشوقت درباره رهبر معظم انقلاب شنیدم که بسیار برایم جالب بود؛ فرمودند: «وقتی خداوند به ایشان این مقام را داد، تمام شرایط و لوازمش را هم به ایشان داد.» خیلی حرف بزرگی است. لذا میفرمودند: اطاعت از ایشان واجب است و تخلّف حرام.
میگفتند: عبودیت سیاسی یعنی تابعیت از رهبری. ایشان مخالفین ولایتمداری را منحرفین سیاسی و جداشدگان از صراط مستقیم سیاسی میدانستند و میگفتند: اینها باید برگردند به این صراط مستقیم.
به همگان میگفتند که سیاست عین دین و در متن دین است. انقلاب و ولایت در متن دین است و همه باید با ایمان و تقوای سیاسی با نگاه ولایتمداری این پرچم برافراشته شده انقلاب را حفظ کنند و از حریم ولایت دفاع کنند.
با شناختی که بنده از آیتالله خوشوقت دارم، تنها بخش کوچکی از شخصیت ایشان در دنیا مکشوف بود و بخش اعظم ابعاد وجودی ایشان حتی برای نزدیکانشان هم پنهان بود. بخش اعظم شخصیت آیتالله خوشوقت فرادنیایی بود و قسمت کوچکی از آن تجلی الهی دنیوی داشت. لذا سکوت و توجه عرشی ایشان بسیار زیاد بود.
اگر کسی از ایشان سۆالی نمیپرسید، ایشان شاید روزها سکوت میکرد و این را از مرحوم علامه طباطبایی آموخته بود. میتوانم بگویم ایشان با مرگش به آن چیزی که میخواست، رسید؛ یعنی تجلی کامل ایشان و تنعّم کامل. درواقع مرحوم آقای خوشوقت در شرایط کنونی تازه متولد شدند و تازه به کمال رسیدند و زندگی واقعی خود را آغاز کردند. ادامه مطلب اولین گام سلوک از نظر آیت الله خوشوقت(ره) (1)![]() طریقت آیتالله خوشوقت بر مبنای مکتب اهل بیت (ع) و بر دو پایه قرآن و عترت بود. ساختار شخصیتی ایشان کاملاً قرآنی بود. ایشان خود را با مبانی قرآنی و حدیثی سلوک معماری کردند و هر دوی اینها او را به سمت توحید محض برد.
مرحوم آیتالله خوشوقت در همه ابعاد معارف اسلامی- چه نظری و چه عملی و کاربردی- دارای قدرت بالای اجتهاد بودند. در معارف نظری مثل کلام، فلسفه، ادبیات، حدیث، لغت، صرف، نحو و منطق تبحر بسیار ویژهای داشتند. در صحیفه سجادیه و نهجالبلاغة کمنظیر بودند.
در عرفان نظری صاحبنظر و در عرفان عملی صاحب سبک بودند. در فقه مجتهد مسلّم و دارای نوآوری بودند. در اصول متبحر بودند. در تاریخ بسیار موشکافانه مسائل را بررسی میکردند و در تفسیر بینظیر بودند. از کسانی بودند که واقعاً قرآن را بیان، تفسیر و مصداقیابی میکردند.
آقای خوشوقت از اساتید بزرگی مانند مرحوم علامه طباطبایی، حضرت آیتاللهالعظمی بروجردی، حضرت امام خمینی رحمهالله و مرحوم حائری استفاده کرده بودند. برای اساتیدشان و بهویژه حضرت امام رحمهالله و علامه طباطبایی احترام بسیاری قائل بودند.
ایشان فقه حضرت امام را فقه اهل بیت (ع) در شرایط معاصر و فقهی میدانستند که بهدرستی موضوع را درک کرده، مبانی فقهی را بر موضوعات منطبق کرده و راه را برای فقاهت دینی در صحنه عمل باز کرده است. آیت الله خوشوقت میفرمودند: اولین گام برای سلوک، شناخت صراط مستقیم است؛ صراط مستقیمی که خداوند از همه مۆمنان خواسته تا هر روز در نمازها ده مرتبه آن را از خداوند بخواهند: «إهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» به همین خاطر، سوره فاتحه اولین سوره قرآن است و در هر نماز واجب شده است.
بلندهمت در تربیت جوانان مستعد
از ویژگیهای حضرت آیتالله خوشوقت، همت بلند و کمنظیر ایشان در تربیت نفوس مستعد رشد بود. در طول هفته که تهران تشریف داشتند، سه وعده نماز را در مسجدشان اقامه میکردند و بعد از هر نماز، مینشستند در خدمت مۆمنین و به پرسشهای آنان پاسخ میدادند. در منزلشان هم قبل و بعد از نماز پذیرای دوستان نزدیک بودند و نشستهایی با آنها داشتند. برنامه دعای کمیل در مسجد و برنامه ختم صلوات هم از برنامههای هفتگی ایشان در تهران بود.
60 سال سفر هفتگی به قم
سفر هفتگی به قم از برنامههای ثابت ایشان در حدود 60 سال بود. گاهی شرایط آمدن به قم سخت بود، اما ایشان خدمت به حوزه علمیه و مۆمنین را ترجیح میدادند و سختیها را به جان میخریدند. بعد از پایان برنامهها هم به سمت تهران حرکت میکردند که به نماز مغرب و عشا برسند و دعای کمیل را در خدمت مردم تهران باشند. گاهی ما به سبب بدی آب و هوا ایشان را از برگشتن به تهران منع میکردیم، اما ایشان میگفتند: مۆمنین شبهای جمعه در مسجد جمع میشوند و من باید بروم.
ایشان چهارشنبهشبها پس از اقامه نماز مغرب و عشا عازم قم میشدند. قبل از انقلاب برنامه ایشان در قم به این صورت بود که به سبب رفاقتی که با طلاب مدرسه حجتیه داشتند و خودشان در این مدرسه بودند، برای اقامت به این مدرسه میرفتند.
تعریف کردهاند که گاهی اواخر شب میرسیدند و طلاب خوابیده بودند. دلشان نمیآمد بروند درِ حجره را بزنند و این دوستان را بیدار کنند. گاهی تا صبح در حیاط مدرسه قدم میزدند تا اذان صبح شود یا اینکه دوستانشان برای وضوی نماز شب از حجره بیرون بیایند.
گاهی هم که شب زود به قم میرسیدند، همان شب یک جلسه خصوصی برگزار میکردند. بعد از نماز صبح، در محضر یکی از طلابی که از شاگردانشان بودند و اغلبِ ایشان امروز از بزرگان هستند، ختم صلوات میگرفتند. پس از ختم صلوات، روضهای خوانده میشد و بعد مشرّف میشدند برای زیارت.
بعد یک جلسه خصوصی هم با دوستان نزدیک در هنگام نهار داشتند. بعد از جلسه و اقامه نماز ظهر هم به سمت تهران حرکت میکردند. این برنامه تا حدود 10 سال بعد از انقلاب ادامه داشت. بعد از این زمان، برنامههای ایشان در قم بیشتر شد.
از حدود 20 سال پیش، شبها بعد از آنکه به قم میرسیدند، یک جلسهای تشکیل میشد با حضور دوستان نزدیکشان. بعد از نماز صبح هم جلسات ایشان شروع میشد. ابتدا یک جلسه نیمهخصوصی ختم صلوات و روضه داشتند و بعد از آن دو جلسهی عمومی که هر دو درس اخلاق بود. یکی در مدرسهی صاحبالأمر که ایشان این مدرسه را برای نخبگان تأسیس کرده بودند و دیگری جلسهای که در محل زینبیه برگزار میشد.
جلسه مدرسه صاحبالأمر حدود ساعت 11 تمام میشد و بعد جلسه زینبیه بود که تا حدود ساعت یکونیم ادامه داشت. این جلسه اواخر در محل مسجد اعظم برگزار میشد. آخرین جلسه ایشان هم بسیار خصوصی بود که در زمان صرف نهار و با حضور بعضی شاگردان ایشان برگزار میشد. مرحوم آیتالله خوشوقت در این جلسه به مباحثی از صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه میپرداختند که تدریس این مباحث از حدود 15 سال پیش تاکنون ادامه داشت.
مجلس ختم صلوات
ایشان تقیّد عجیبی به جلسه ختم صلوات داشتند. بهطوری که قریب 60 سال، مجلس ختم صلوات برای اهلبیت (ع) و قرائت حدیث کساء را دنبال میکردند. صلوات دعایی است که قطعاً مستجاب است و به خود خداوند و ملائکه او نیز اختصاص دارد: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا»(١) بنابراین ختم صلوات، همنوا با عمل خداوند و ملائکه است. و سلام و صلوات و دعای خداوند و ملائکه که برآورده میشود، به تبعش دعاهای مۆمنین هم برآورده میشود. علاوه بر آن، فرستادن هر صلوات ده حسنه دارد و ده سیّئه را از انسان برمیدارد.
در این اواخر، ایشان دو مجلس ختم صلوات داشتند. یکی در تهران و یک مجلس ختم صلوات هم در قم برگزار میکردند. مجلس ختم صلوات اینگونه بود که ابتدا حدیث کساء خوانده میشد و بعد برای هر معصوم هزار صلوات میفرستادند و برای همه مۆمنین و نیازمندان دعا میکردند؛ بهویژه برای پیروزی انقلاب اسلامی و نابودی جبههی استکبار.
در واقع چهاردههزار صلوات در بین حاضران در مجلس توزیع میشد. گاهی میشد مثلاً چهارده نفر بودند و هر نفر هزار صلوات برای یک معصوم میفرستاد. گاهی هم که جمعیت بیشتر بود، هر نفر مثلاً صد صلوات برای یک معصوم میفرستاد و در مجلس سکوت محض حکمفرما بود. گاهی هم که حدیث کساء در ابتدای جلسه خوانده نمیشد، آن را در پایان مجلس قرائت میکردند. در بیشتر مواقع هم پایان مجلس با روضهخوانی بود.
طریقت آیتالله خوشوقت بر مبنای مکتب اهل بیت (ع) و بر دو پایه قرآن و عترت بود. ساختار شخصیتی ایشان کاملاً قرآنی بود. ایشان خود را با مبانی قرآنی و حدیثی سلوک معماری کردند و هر دوی اینها او را به سمت توحید محض برد.
از ویژگیهای حضرت آقای خوشوقت، علاقه بسیار ایشان به مراکز زیارتی بود؛ از جمله به مدینه، مسجدالحرام، عتبات و قم. قبل از انقلاب ایشان ماهها در نجف ساکن بودند و آنجا کارهای علمی و سلوکی خود را انجام میدادند. همچنین بسیار علاقهمند به قم بودند و گاهی که از قم به طرف تهران خارج میشدند، صورت خود را برمیگرداندند و دوباره قم را نگاه میکردند. این علاقه به خاطر وجود حرم کریمه اهلبیت (ع) و نفوس الهی حاضر در این شهر بود.
مقید بودند که هر هفته به زیارت حضرت معصومه بروند، مگر اینکه شرایط خاص یا سفری پیش میآمد یا اینکه در قم، طلاب اطراف ایشان را یکباره میگرفتند و آقا نمیتوانست از نزدیک به زیارت حضرت برود. در آن صورت از همان محل حضرت را زیارت میکردند. یکی از کارهای آیتالله خوشوقت که با کمک شاگردان و علاقهمندان ایشان انجام میگرفت، سفرهای تربیتی-زیارتی بود. سفر به مشهد مقدس، عتبات و عمره از جملهی این برنامهها بود که جمعی از مۆمنین با ایشان همراه میشدند.
طریقت آیتالله خوشوقت
طریقت آیتالله خوشوقت بر مبنای مکتب اهل بیت (ع) و بر دو پایه قرآن و عترت بود. ساختار شخصیتی ایشان کاملاً قرآنی بود. ایشان خود را با مبانی قرآنی و حدیثی سلوک معماری کردند و هر دوی اینها او را به سمت توحید محض برد. تمام توجه مرحوم آقای خوشوقت به یک نقطه بود و آن، تکلیف، وظیفه، خداوند و تقوا بود.
به همه هم این موارد را سفارش میکردند. یک شخصیت فوقالعاده جامعی بودند؛ حتی در زمینه معلومات عمومی و علوم و فنون روز، تا آنجا که گاهی باعث شگفتی ما میشدند. صحبتهای ایشان در درسهایشان از پزشکی، انرژی، نجوم، تغذیه، آبزیان و دیگر موارد، گاهی باعث تعجب شاگردان میشد. ایشان مصداق این بیت شعر بودند که:
هر آن که ز دانش برد توشهای جهانیست بنشسته در گوشهای
ایشان در مسائل عرفانی به درجهای رسیده بودند که نیازی به تحصیل نداشتند، زیرا شهوداً به بسیاری از علوم دست یافته بودند. وقتی آیات قرآن را ترجمه و تفسیر میکردند، ما تأمل که میکردیم، میدیدیم بهواقع همین تفسیر صحیح است و مشخص بود که این تفسیر در یک افق دید متفاوتی قرار دارد که شاید در دیگر تفسیرها نباشد.
شخصیت ایشان یک شخصیت استوار و بسیار پایدار بود که هیچ طوفان و بحرانی نمیتوانست کمترین تغییری در ساختار وجودی ایشان ایجاد کند. آرامش کامل داشتند و این آرامش، به خاطر ایمان بالای ایشان بود که «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(٢) ایشان به اوج ذکر رسیده بودند.
همین طریق را برای اهل سلوک هم سفارش میکردند و معتقد بودند تنها طریق صحیح سلوک، سلوک قرآنی و سلوک در مسلک سیره اهل بیت (ع) است و میگفتند: غیر از این مرام مسدود است؛ چرا که پیامبر گرامی اسلام فرمودهاند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»(3) معتقد بودند همه مسیرها باید مۆیّد این امر باشد.
ایشان میفرمودند: اولین گام برای سلوک، شناخت صراط مستقیم است؛ صراط مستقیمی که خداوند از همه مۆمنان خواسته تا هر روز در نمازها ده مرتبه آن را از خداوند بخواهند: «إهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ»(٤)به همین خاطر، سورهی فاتحه اولین سورهی قرآن است و در هر نماز واجب شده است. بعد میفرمودند: خود قرآن صراط مستقیم را ترسیم کرده و گفته: «وَ أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(٥) عبودیت یعنی ایمان، اعتقاد و رفتار و اخلاق اسلامی داشتن و عبودیت یعنی تمامعیار اینچنین بودن و در عرصه عمل مراعات تقوا کردن.
بسیار روی این معنا تأکید میکردند که: تقوا، تقوا، تقوا. به این درجه هر کس رسید، آغاز بزرگی اوست، چون «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»(٦) و «أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(٧) قرآن، متقین را هدایت میکند: «هَـذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ»(٨) کسی که به درجه تقوا رسید، خود خداوند دست او را میگیرد و به سمت بزرگی میبرد که یکی از آن طریقتها و بزرگیها بعد از مرتبه تقوا، ذکر است و در مقام ذکر که شامل ذکر قلبی و ذکر لسانی میشود، شرایط طوری فراهم میشود که این ذکرِ ذاکر را خود خداوند جوابگو و مجیب خواهد بود. و بعد سالک به مرحلهی تفکر و تأمل و گشودهشدن افقهای بزرگ عالم غیب برای او میرسد. خود ایشان در این سیر، همت بلندی داشتند و این طریقت را از مرحوم آیتالله قاضی و مرحوم علامه طباطبایی هدیه داشتند. ادامه مطلب خدا خیلی نزدیک شده است!![]() ما خلق نشده ایم که چند روزی را به خوردن و آشامیدن بگذریم و عمر خود را در پی آرزوهای شیرین و واهی سر کنیم.ما خلق شده ایم که راه تعالی را طی کرده و محبوب حضرت دوست شویم.
امام علی علیه السلام در خطبه همام یکی از صفت های متقین را ، تجارت پر سود (تجارة مربحه) بیان می دارند.متقین در این تجارت پر سود و منفعت ، دنیا را می دهند و در برابرش بهشت و رضوان الهی را به دست می آورند.
باید زندگی کرد اما آن گونه که بتوان از دنیا پلی ساخت که ما را به بهشت برین متصل سازد و خوشبختی و کامیابی را نصیب ما سازد.
ماه رجب ، شعبان و بویژه رمضان ماه هایی هستند که ما را برای رسیدن به مقصودمان بسیار یاری می رسانند. علامه طهرانی آن مرد بزرگ ربانی در سخنانی حکیمانه همه ما را به استفاده هرچه بیشتر از سه ماه رجب ، شعبان و رمضان این گونه سفارش می نمایند: تنبَّه! متوجّه باش! آگاه باش! كه شهرهای حُرُم داخل شد كه اولین آنها رجب است. بیدار شو، برای آنكه توشه خوبی برای خود برداری! شبهای این ماه (ماه ها) را بیدار باش و روزهای آن را روزه بگیر، به جهت شكر خداوند كه به تو روزی كرده و مخواب مگر به مقدار معتنابهی و كم! و چه بسیار عاشقان دلسوختهای كه شب را نمیخوابند. نماز شب را به نحو بیدار و خواب به جای آور؛ یعنی چند ركعتی نماز بخوان و كمی بخواب و سپس بیدار شو!
كتاب حق، قرآن را تلاوت كن؛ ولی تندتند نه، آرامآرام بخوان و با بهترین صوتی كه داری! چه، قرآن كتاب وحی است و نور قرآن، ظلمتها را تبدیل به نور میكند و میدرخشاند. پس تو بهرهای نبردهای، بلكه هیچكس به مانند قرآن بهره نبرده و هركس غیر از این را كه من میگویم، گفته است، خطا كرده و اشتباه فكر میكند.
سلام و صلوات بفرست به اصل قرآن و فصل آن، كه مراد از فصل قرآن پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اولاد طاهرین او هستند؛ در برابر آنها عبد بدون اراده و تسلیم باش و با روح و جسم سالم در برابر آنها بدون چون و چرا باش و از آنها اطاعت كن و محبّت آنها را در دل داشته باش؛ چنانكه خداوند آنها را برای محبت خود قرار داده!
كسی كه در غیر حب آنها خود را در ذمه خداوند رحمان درآورد، به درستی كه گمراه شده و در انكار او نعمتهای خداوند از دستش رفته است و اگر خدا را در غیر محبت آنها قرار دهی گم میشوی؛ پس حب آنها حب خداست و به حب خدا پناه ببر! و ایشان عروة الوثقی هستند و دستاویز محكم؛ پس چنگ خود را محكم بگیر و به این دستاویز چنگ بزن!
پناه ببر به خدا درباره قرآن كه قول خداست؛ درباره قرآن بازی نكن! با اهمیت و احترام قرآن را بخوان و قرآن را از روی لهو و لعب نگاه مكن، چنانكه قرآن را عمل كنی به واسطه دقت در آن، به بالاترین قله از قلل حق و ایمان و مجد و شرف نائل میگردی.
در هر حال بر تو باد به ذكر خدا و مبادا در خواندن قرآن كوتاهی كنی! مگو چگونه میشود و نگو به چه كیفیتی بخوانم! تشكیك در این مسائل نكن! در این ماهها قرآن را تلاوت كن و ملتزم و معتصم به خدا بشو! كسی كه اعتصام به خدا پیدا كند، خدا هم خود را به او نشان میدهد اگر گفتی «ربیّ الله؛ پروردگار من خداست»، ای رفیق استقامت كن و دست از این حرف بر مدار! این ماهها قرقگاه خداوند است، پس داخل در این قرقگاه شو! خداوند فرموده: «وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ و هر كس به خدا تمسك جوید قطعا به راه راست هدایتشده است»(آل عمران/101) و باز فرموده: «وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ»(شوری/15) و باز فرموده:«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِكَةُ؛ آن كسانی كه گفتند خداوند پروردگار ماست و سپس به این قول خود استقامت كردند، ملائكه آسمان بر آنها فرود میآیند»(فصلت/30).
انتبهوا إخوانی الأعاظم وفقكم الله لطاعته و قد دخل أشهر الحُرُم؛ یعنی متوجه باش كه ما داخل در قرقگاه شدهایم و این ماهها برای كسانی كه وارد میشوند خصوصیتی دارد، مثل زمینهایی كه حُرُم حساب شده و دارای شرایطی است و باید از محرمات اجتناب نمود؛ در این ماه ها هم كه قرقگاه زمانی است و انسان باید از خیلی چیزها اجتناب كند. خدا در این ماهها خیلی به انسان نزدیك است، باید مراعات آن را بكند، همانند حَرَم و زمینهائی كه قرقگاه است و انسان وقتی وارد آنها میشود به كعبه و آن امام نزدیك است و زیارت میكند؛ چقدر نعمتهای خداوند بر ما بزرگ است و او هرگونه نعمتی را بر ما تام و تمام كرده!
اولین چیزی كه بر ما واجب است، توبه است، با شروط لازم و نمازهایی كه در توبه وارد شده كه مقصود همان دستور توبهای است كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله در ماه ذوالقعده دستور دادند، با همان كیفیت كه در كتب ادعیه آمده و در اعمال ماه ذوالقعده و در كتاب «مفاتیح» هم موجود است؛ البته حالا چون ماه ذوالقعده نیست در روز یكشنبه قبل از اول ماه یا شب جمعه و یا روز جمعه كه میآید، توبه كنید.
پرهیز كنید از كبائر و صغائر به قصد قربت! ملتزم شوید به مراقبه، هم صغری و كبری! كه مراقبه صغری نگاه داشتن خود است از مكروهات و خلاف «ما لایرضی الله به» و مراقبه كبری نگاه داشتن دل است از آنچه محبوب نمیپسندد، كه یك لحظه از مراقبت پروردگار خود را خارج نكند و در همه لحظات خدا را حاضر ببیند.
علاوه بر آن محاسبه و معاتبه داشته باشید و نفس را معاقبه كنید و بعد جریمه كنید!...«ثمّ اقبلوا بقلوبكم؛ پس با دلهای خود اقرار كنید به خدا» و مرضهای گناه را معالجه كنید و با استغفار، بزرگی گناه خویش را كاهش دهید؛ چراكه استغفار،بزرگی گناه را از بین میبرد. ادامه مطلب استادالعارفین و ماههای سه گانه![]()
آفریدگار مهربان با بهانه های مختلف در صدد بنده نوازی است. ماه های سه گانه رجب،رمضان و شعبان ماه هایی هستند که خداوند از سر لطف رحمت ویژه ای بر بندگانش فرو می فرستد و درب های رحمتش را به روی بندگانش باز می کند.
می توان از همه روزها و ماه هایی که خداوند آفریده است به بهترین صورت استفاده برد و با عبادت و بندگی هر چه بیشتر خود را به خدا نزدیک ساخت.
اگر خود را به خدا نزدیک ننماییم بعید نیست در دام شیطان گرفتار شویم. ماه های سه گانه رجب، شعبان و رمضان ماه هایی هستند که می توان بهتر و آسان تر خود را به خدا نزدیک ساخت و از کمند ابلیس فرار نمود و وارد دژ محکم الهی شد. برای استفاده هرچه بیشتر از ایام باقی مانده از این سه ماه باید به فکر چاره بود .بهترین راه کار استفاده از دستورالعمل های عرفای بزرگ است .
عارف بزرگ حضرت آیت الله قاضی درباره استفاده هر چه بیشتر از این ایام خاص این گونه شاگردانش را سفارش می نماید: 1. علیكم بالفرائض فی أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است كه نمازهای واجب را در بهترین اوقات خودش انجام دهید همراه نوافل آن! (كه مجموعاً پنجاه و یك ركعت میشود، اگر نتوانستید چهل و چهار ركعت) و اگر شواغل دنیا شما را منع كردند، صلاه أوابین را كه همان نماز ظهر است، ترك نكنید، چون خیلی اهمّیّت دارد! خصوص نماز ظهر خیلی اهمیت دارد و آن به واسطه وقت آن و خصوصیت و موقعیت آن در بین اوقات دیگر است! و «صلاه وسطی» را كه در قرآن آمده، تفسیر به نماز ظهر كردهاند، و «صلاه اوابین» یعنی آنها كه خیلی توجه به پروردگار دارند، یعنی رجوعكنندگان به خدا؛ زیرا رجوعكنندگان به خدا به آن تمسك میكنند.
2. نوافل شب را هیچ چارهای نیست، مگر آنكه آنها را به جا آورید، نه خیال كنید نماز شب ساقط است و آن سد سكندری است كه هیچ شكسته نمیشود! عجب از كسانی كه قصد دارند، دنبال كنند مرتبهای از كمال را در حالیكه شبها قیام نمیكنند؛ ما نشنیدهایم كسی به مرتبهای از كمال برسد، مگر به قیام شب و نماز شب.
3. علیكم بقرئه القرآن! بر شما باد به قرائت قرآن كریم با صوت حزین و باآهنگ و غنا! یعنی با صدای خوش بخوان كه تو را تكان دهد و در روایات داریم كه قرآن را با تغنّی بخوانید. امام زینالعابدین تغنّی به قرآن میكردند، این تغنی در قرآن برای انسان بسیار مفید است. به طور كلی غنای صوتی حرام است و این اصلاً در تحت غنای حرام نیست؛ زیرا غنای حرام آن است كه انسان را به سوی لهو و لعب بكشاند.
4. بر شما باد به أوراد معتاده كه معروف است و هر كدام از شما كه ورد خاصی دارد كه باید بجا آورد؛ و سجده یونسیه را از پانصد تا هزار بهجا آورید؛ یعنی تا هزار هم میتوان بهجا آورد، بسیار هم خوب است.
5. بر تو باد زیارت مشهد أعظم در هر روز! (كه منظور از مشهد أعظم أمیرالمۆمنین(ع) است، چون مرحوم قاضی در نجف بودهاند) و زیارت مساجد معظمه! (كه منظور كوفه و سهله است) و در بقیه مساجد عبادت خود را بهجا آورید! چون مۆمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همانطوری كه حیات ماهی به آب است، حیات مۆمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بیرون اندازند، میمیرد.
6. بعد از نمازهای واجب تسبیح حضرت صدیقه طاهره(س) را ترك نكنید! زیرا كه آن ذكر كبیره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز یكبار بگویید و اگر توانستید دو یا سه بار بگویید بهتر است.
7. از لوازم مهم، دعا برای فرج حضرت حجت بقیه الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جمیع دعاها برای حضرت دعا كنید.
8. زیارت جامعه را روزهای جمعه بهجای آورید! مقصود، زیارت جامعه معروف است: زیارت جامعه كبیره.
9. قرآن كه میخوانید، در این سه ماه از یك جزء كمتر نباشد، در هر روز یك جزء.
10. زیارت و دیدار برادران خود را زیاد كنید! (مقصود رفقای طریق هستند) خیلی آنها را زیارت كنید و ببینید؛ زیرا اینها هستند برادران طریقی شما كه در طریق و عقبات نفس و تنگنا ها كه انسان گیر میكند، كمك انسان میكنند و نجات میدهند.
11. زیارت قبور كنید نه هر روز بلكه كمكم و گاهگاهی، (هفتهای یك مرتبه خوب است) و در روز زیارت كنید نه در شب. ادامه مطلب زندگی نامه ملاحسینقلی همدانی
ملاحسینقلی همدانی
آخوند ملاحسینقلی همدانی سیصد تن از اولیاء الله را تربیت كرد ، آخوند آنها را سه دسته كرده بود ، یك دسته روزها به محضرش می آمدند ، یك دسته شبها بعد از نماز مغرب و عشاء و یك دسته هم سحرها
در سال 1239 هـ . ق در روستای «شوند درگزین» از توابع همدان، نوزادی به این عالم خاكی قدم نهاد كه در اثر شو و نما در خانوادهای كه مهد اخلاق و تقوا بود، به رفیعترین قلههای عرفان و تهذیب نفس صعود كرد. او آن چنان با عشق و شور به سیر و سلوك معنوی پرداخت كه عارفان حقیقت جو و سالكان طریق توحید از توشههای سلوك وی پیمانهها پر كردند. تا آن كه نام این الگوی زهد و عبادت و تقوا، و طلایهدار عرفان اسلامی، زینت بخش محفل رهپویان حقیقت طلب د صدسال اخیر گردید.
او مقدمات را در طهران فرا گرفت و بالاخره در دروس عالی حوزه درس عالم اكبر شیخ عبدالحسین طهرانی مشهور به شیخ العراقین شركت نموده است . سپس به سبزوار سفر كرده و مدتها در آنجا اقامت گزیده و از درس فیلسوف معروف حاج مولی هادی سبزواری بهره یافته و پس از آن مهاجرت به نجف اشرف نموده و سالهای طولانی از درس شیخ مرتضی انصاری استفاده كرده است .در اخلاق و عرفان از آقا سید علی شوشتری استفاده نموده و شاگرد او بوده است . بعد از وفات استادش در منزل نشست و طلاب فهیم بدو روی آوردند .
منزل او محل اجتماع زبدگان علم و عمل شد و شاگردان عجیبی در علم الهی و عرفان تربیت نمود .
آخوند ملاحسینقلی همدانی سیصد تن از اولیاء الله را تربیت كرد ، آخوند آنها را سه دسته كرده بود ، یك دسته روزها به محضرش می آمدند ، یك دسته شبها بعد از نماز مغرب و عشاء و یك دسته هم سحرها. (1)
نسب آخوند همدانى به جابر بن عبدالله انصارى صحابى مشهور پیامبر اسلام ـ صلى الله علیه و آله ـ میرسد. در كتاب «بزرگان و سخن سرایان همدان» آمده است: در زادگاه وی، شوَند درگزین جمع زیادى از نوادگان جابر زندگى میكنند. نزد آنان جامهاى از حضرت على ـ علیه السلام ـ است. هرگاه مرض طاعون در آن منطقه و روستاهاى اطراف پیدا میشده آن جامه را در آبى شستشو میدادند و به عنوان تبرك از آن آب مینوشیدند... كسانى كه از آن آمینوشیدند، به طاعون مبتلا نمیشدند. آن گاه كه شاه عباس صفوى از این موضوع مطلع گردید، مقدارى از این لباس را جهت تبرك از آنان گرفت. این جامهاى است كه على ـ علیه السلام ـ آن را به جابر، جدّ اعلاى آخوند همدانی هدیه كرده است. (2)
از خانواده ایشان اطلاعات فراوانی در دسترس نیست اما این را میدانیم که خاندان مرحوم رمضانعلی شوندی که پدر ایشان می باشد از اعقاب جابربن عبدالله انصاری صحابی معروف رسول خدا بوده اند که قرن ها در این روستا زندگی می کرده اند و پیراهنی را که حضرت علی علیه السلام به جابر بن عبدالله انصاری عطا کرده بود از او به یادگار داشتند.(3)
شوق تحصیل
مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی، در دامن پر مهر و محبت پدر و مادری مهربان، مراحل رشد و ترقی را پیمود و با توجه به علاقه پدر، برای فراگیری علوم آل محمد صلی الله علیه و آله عازم حوزه علمیه تهران شد. ایشان بعد از فراگیری مقدمات علوم، در دروس سطح شرکت کرد و از محضر عالم والا مقام و فقیه مشهور، مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانی معروف به شیخ العراقین استفاده های فراوان برد. با توجه به رغبت ایشان به علم و حکمت و آوازه حکیم و فیلسوف معروف، ملاهادی سبزواری، به شهر سبزوار رفت و از فیوضات آن حکیم الهی بهره مند گردید. پس از آنکه پیمانه معرفت او از حکمت حکیمِ فرزانه سبزواری لبریز شد، با کوله باری از معرفت و حکمت، به زادگاه خود، روستای شَوَند برگشته، چندی را به قصد ارشاد و هدایت، در بین اقوام رحل اقامت افکند.
در وادی سیر و سلوك
آخوند ملا حسینقلی همدانی علاوه بر تحصیل فقه و اصول و علوم رایج حوزه، به تهذیب نفس و كسب كمالات معنوی پرداخت و در درس آقا سید علی شوشتری كه بزرگترین مربی اخلاق و عرفان آن عصر بود، شركت كرد.
ملاحسینقلی همدانی از همان جلسة اول، مورد عنایت ویژة استاد قرار گرفت و در زمرة شاگردان خصوصی آن بزرگوار محسوب شد. او طریقة آشنایی خویش را با آقا سید علی شوشتری چنین بیان كرده است:
«مدتی بود كه درنجف اشرف به درس شیخ انصاری حاضر میشدیم، تا این كه روزی متوجه شدم كه شیخ همواره روزهای چهارشنبه به منزل آقا سید علی شوشتری میرود، من نیز روزی بدانجا رفتم و شیخ را دیدم كه چون شاگردان نشسته و سید هم بر مسند استادی جای گرفته بود. با خود گفتم كه من نیز باید همیشه به این درس حاضر شوم. چون برخاستم. سید رو به من كرد و گفت: اگر خواستی تو نیز بیا و از آن روز به بعد. پیوسته به حضورش شرفیات شده و بهرهها بردم.»[4]
در عظمت مكتب سید علی شوشتری، همین كافی است كه شیخ انصاری با این كه در علوم نقلی، استاد كل و نمونة عصر خویش بود و سید شوشتری یكی از شاگردان او در فقه و اصول بود، با این همه شیخ انصاری در درس اخلاق او شركت میكرد.
آخوند همدانی در مكتب عرفان سید شوشتری، به مراتب عالی سیر و سلوك معنوی نائل شد. استاد به او علاقة ویژهای داشت. علاقة استاد به او چنان بود كه وقتی آخوند در مدرسة سلیمیه به مرض صعب العلاجی دچار میشود، صد تومان به پزشك حاذقی میدهد كه او را درمان كند. در آن زمان ثروت كمتر كسی در نجف به صد تومان میرسید.[5]
آخوند همدانی با راهنمایی این استاد عارف، توانست بعد از رحلت شیخ انصاری، مشغول تربیت جانهای مشتاق و دلهای آماده شود.
هجرت به نجف
مرحوم ملا حسینقلی همدانی، در طول اقامت در زادگاه خود، از هیچ کوششی در راه تبلیغ معارف الهی و ارشاد و هدایت مردم فروگذار نکرده و تشنگان معارف حقه را از زلال چشمه ایمان سیراب نمود. علاقه فراوانش به فراگیری دانش، باعث شد ایشان ترک وطن کرده، و برای تکمیل مدارج علمی و اخلاقی، عازم عتبات عالیات شود. ایشان در بدو ورود به شهر مقدس نجف، در حوزه درسی مرحوم شیخ مرتضی انصاری که مرجعیت کل شیعیان جهان را به عهده داشت حاضر شده، زانوی شاگردی در محضر آن یگانه زمان زد و سال های متمادی، از محضر ایشان استفاده کرد که حاصل آن سال ها، تقریرات درس فقه و اصول شیخ انصاری می باشد.
در جستجوی گمشده
آخوند ملا حسینقلی همدانی، در کنار تعلیم و پرورش ذهن و بارور کردن درخت علم و دانش، از پرورش روح غفلت نکرده و در صدد یافتن استادی بود که او را در این راه راهنمایی کند. ایشان در این باره می فرمود: «من متوجه شدم که شیخ انصاری که در علوم نقلی استاد کل و نمونه زمان بود، هفته ای یک ساعت به منزل جمال السالکین، مرحوم سیدعلی شوشتری می رود. این مسئله توجه مرا جلب کرد و با خود گفتم که این موضوع بی حساب نیست.
به بهانه استخاره وارد محضر سید شوشتری شدم و دیدم که آقا سیدعلی شوشتری، در حال موعظه است و شیخ انصاری هم به مواعظ او گوش می دهد. سخنان سید مرا مجذوب خود کرد و از ایشان درخواست کردم که مرا هم در جمع خود راه داده و جان تشنه ام را سیراب کند.
سید شوشتری، در خواست مرا قبول کرد». این دیدار مبارک، سرآغاز ورود ملا حسینقلی به جرگه عاشقان و سالکان الی اللّه محسوب می شود.
عنایت استاد به آخوند
روح لطیف و سیمای ملکوتی ملا حسینقلی همدانی، موجب شد که استاد اخلاقش، سیدعلی شوشتری عنایت ویژه ای به شاگرد بکند و هر روز این محبت و عنایت بیشتر گردد.
مرحوم آقا بزرگ تهرانی می فرماید: پزشک حاذقی برای زیارت وارد نجف شد و چون از مریدان سیدعلی بود، به نزد او رفت. در همان ایام، آخوند همدانی به بیماری سختی دچار شده بود. وقتی چشم سید به پزشک افتاد، به او گفت: اول به مدرسه سلیمیه برو و فرزندم را معاینه کن. پزشک نزد او رفت و پس از معاینه و عیادت آخوند، به منزل بازگشته و گفت: این شیخ فقیر است و درمان او پول فراوانی می طلبد. آقا سیدعلی فرمود: «او را معالجه کن، اگر چه مداوای او صد تومان هزینه داشته باشد و یک ساعت بیشتر زنده بماند؛ زیرا یک ساعت از عمر او، گران تر و پرارج تر از این مقدار است»
عروج به ملکوت
مرحوم آیت اللّه العظمی آخوند ملا حسینقلی همدانی، پس از عمری مجاهدات نفسانی و تربیت تشنگان معارف، سرانجام در روز 28 شعبان سال 1311 قمری در 72 سالگی در کربلای معلی، در حالی که زائر قبر سیدالشهداء بود، ندای حق را لبیک گفته و روح ملکوتی اش به سوی آسمان پرواز نمود. بدن مطهر ایشان پس از تشییع، در چهارمین حجره صحن شریف از درب زینبی دفن شد.(6)
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی کنم
اساتید
شاگردان
تألیفات
پی نوشتها :
(1). ( سند عرفان ص 18 ، 20 )
(2). بزرگان و سخن سرایان همدان، ج 2، ص 67.
(3). پایگاه صالحین.
[4] . تاریخ حكماء و عرفاء متاخر برصدر المتالهین، ص 133.
[5] . نقباء البشر، ج 2، ص 676.
(6) پایگاه حوزه.
ادامه مطلب
ادامه مطلب | |||||||||||||
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : |